عنوان رفته گل بچینه........



دنیای کج و معوج من

دیوونــــــگیــ هآمـــ .قوانیـ ـ ـ ـن کجکی

سلامیو.

چطولین؟

آخی دلتون برام تنگ شده بود؟

میدونم عزیزان من ولی خودتو ناناحت نکنید من ترشیف آواردم.

خب دیگه چه کنم سرم خیلی شلوغه فقط روزای تعطیل میام.

خب از کلاس تست دوشنبم بگم که خیلی حال داد.

آقای.م. بیچاره داشت درس میداد منو سحرم با همون الفبایی که اختراع کرده بود داشتیم دواسه هم نامه می نوشتیم و کلی بحث کردیم و .............

کلا نفهمیدم چی گفت این میم بیچاره.

یه خرده هم شعرایی که بچه ها رو میز نوشته بودن خوندم.

آخه برای تست میریم یه کلاس دیگه.

 امروز یه دعوای باحال رخ داد در سرویس.

البته راننده سرویسمون با،بابای یکی از بچه ها.

خلاصه کلی همدیگرو زدن.

اون موقع صبح هیچ کس نبود بیاد این دوتا رو از هم جدا کنه.

آخرش یه پسر تقریبا18-19 ساله اومد که جداشون کنه.بابای دختره گلوشو گرفت داشت خفش میکرد.

کلی بهش خندیدم.جالب اینجاست تو این گیر و دار اونم خندش گرفته بود.

واقعا چقدر پرروییم ما.

منم نشسته بودم داشتم با خیال راحت درس میخوندم.(کلا فقط صبح ها درس میخونم)

دیگه همین حوصله ندارم بقیشو تعریف کنم.....

فقط کسی این وسط نمرد خیالتون راحت.

تاحالا فکر نمیکردم حرف زدن با یه شیطان پرست اینقدر سخت باشه.

واقعا سخت ترین کار دنیاست.

دلم برای بعضیا تنگولیده.

چرا عید نمیشه؟

همون بهتر که نمیشه مدیرمون گفته همه ی دبیرا باید تکلیف بدن.

دبیر دینی گفت خودتون انتخاب کنید.

البته یه پیشنهاد داد.

گفت تو روزای عید حجابتونو و صله رحم و نماز و غیبت نکردن و...................خلاصه از این جور چیزا رو ارزیابی کنید با عالی و ضعیف.

من که از الآن حجابو زدم صفر.

آخه لباسای عیدم یه خرده مورد داره.

شلوارم تنگه.مانتوم کوتاهه و .............خلاصه نگم بهتره.

اه حوصلم سر رفته.

فردا کلاس تست دارم.

یعنی واقعا رو مخه این کلاسا.

یه پنجشنبه رو دیر بیدار میشدیم که اونم.............توش.

دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم از چی.

دلم گرفته.وقتی میبینم چند تا از اون دیوونه هاییم که خودشونو معرفی کرده بودن الآن ناناحتن.

امروز بهترین روز زندگیم بود.

هیچی نخونده بودم.هیچکس نپرسید.

فقط اون آزمون صبحگاهی بود که به لطف دعوای مذکور در سطور بالا تونستم تو سرویس بخونم.

دلم نمیاد کتاب شب سرابو به انسیه پس بدم.

چند وقته هر وقت دوستامو صدا می کنم یه چیزیم بعدش میگم.

مثلا وقتی میگم مرضیه بعدش میگم این چه سر و وضعیه؟

سحر تو دیگه چرا مفقود شدی؟

امروز داشتیم می رفتیمو تحیاط مربی پرورشیمونم درست روبرومون بود.

آیلار گفت:

الآن میگه خانومم شلوارت چرا اینقدر تنگه؟(خداییش خیلی تنگه)

منم گفتم هرچی گف به روی خودت نیار.

رسیدیم جلوش یه خورده با پاهای آیلی نگاه کرد بعد گفت:

خانومم چه کفش خوشگلی پوشیدی.

یعنی من و آیلی ترکیدیم از خنده.

قراره با سحر تو مسابقه ی وبلاگ نویسی شرکت کنم.

آخه حجاب درست و حسابی که ندارم.نمازم که نمیخونم.تو نمازخونه هم کلی شیطونی می کنم و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت.گفتم حداقل تو مسابقه شرکت کنم حداقل بهونه نداشته باشه واسه نمره ندادن.

امروز ناظممون مهربون شده بود نمیدونم چرا.

بالاخره این فیزیک لعنتی تموم شد .

داریم زیست رو می خونیم.

اما مسئله های فیزیک همچنان با ما همراه است.

تازه قراره برای عیدم 30 تا مسئله فیزیک بده بهمون.

عاشق آدمای دیوونه ام.

آهنربای سحرو گرفتم دیگه بهش نمیدم.

آخه خیلی باحاله.

تو کلاس هی میزنمش به زیر میز کلی سر و صدا میشه.

آهنرباش خیلی قویه.

تاحالا 10 بار از دستم افتاده و در شرف گم شدن قرار گرفته.

اما قبل از اینکه زیاد دور بشه میچسبه به میز بغلی.

دبیر ریاضیمون خیلی جیگره.

عاشقشم یعنی.

ای خدا من این همه حرف داشتم و آپ نمیکردم؟

بیخیال فردا بازم میام.

احتمالا روز باحالیه.

بای

+این پست پس از سه بار ثبت موقت هم اکنون چسبیده اینجا

+فاطی جون یه پست باحال گذاشته درباره یکی از بچه های کلاس.دیگه خودتون برید ببینید.

blou-sky.loxblog.com/



چهار شنبه 17 اسفند 139021:48 جوجو

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 188
بازدید دیروز : 110
بازدید هفته : 298
بازدید ماه : 1151
بازدید کل : 258275
تعداد مطالب : 407
تعداد نظرات : 1084
تعداد آنلاین : 1

هدايت به بالا

کد هدايت به بالا

پشتیبانی

آپلود عکس

کد متحرک کردن عنوان وب

** *** **


نایت نما


نایت نما


نایت نما

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

* *